به گزارش قدس آنلاین، محمدمهدی سیار، متولد یک تیر 1362 در شهرستان زاهدشهر، از توابع فسا در استان شیراز است.
او که دانش آموخته دکتری فلسفه در دانشگاه تربیت مدرس است هم شعر عاشقانه و فلسفی دارد و هم شعر اجتماعی و سیاسی. اما به گفته خودش، زندگی انسان تشکیل شده از همه ابعاد اجتماعی، عاشقانه، سیاسی و... و تک بعدی شدن در هر کدام از این ها، طبع شاعر را در سرودن شعر محدود میکند.
به بهانه تولد این شاعر جوان کشورمان گفتوگویی دوستانه با او انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
■ ابتدا از نحوه ورودتان به عالم شعر و شاعری بگویید. چه زمینههای شاعری در خانواده و آشنایان داشتید؟
هر استعدادی در هنر معمولاً با بازی و تفنن شروع میشود و نقش بازی در هنر و رشد آن غیرقابل انکار است. در کودکیام، در منطقه ما بازیهای زبانی زیادی وجود داشت و من هم از آنها خوشم میآمد که به اصطلاح به آن قافیهسازی میگویند. یعنی طرف مقابل یک کلمه یا عبارتی میگوید و شما باید بر وزن آن عبارتی قافیه دار بگویید.
■ مثالی از آن تکه کلامهای موزون در ذهن دارید؟
بله. مثلاً پدربزرگ من وقتی که خیلی خسته میشدیم میگفت بنشینید یک گوشه و بگویید: «خستهگونی؟ برو تو گونی» یا یکی میگفت بگو حصین بعد وقتی میگفتی میگفت: «بشین تا پسین»؛ یعنی بنشین تا بعد از ظهر! از طرفی از همان دوران ابتدایی تحصیل شگفتیهای شعر فارسی من را مجذوب خود کرده بود و بی آنکه از تکنیکهای ادبی آن آگاه باشم از خواندنش لذت میبردم. حتی در همان دوران یک سنتی را آموخته بودم که به آن میگفتند
نقیضیه سازی.
یعنی با هرچه شعر در کتاب ادبیات بود، چه از سعدی و چه از فردوسی و حافظ من با آنها شوخی میکردم و مصرع دوم آنها را به زبان طنز تغییر میدادم.
اما شعر زمانی برای من جدی شد که به پیشنهاد یکی از دوستان در دوران نوجوانی وارد یک انجمن ادبی در شهر محل تولدم زاهدشهر شدم. این انجمن و نشستهای آن و معلم پرورشی که بانی و گرداننده این انجمن بود سبب شکل گیری علاقه جدی من به ادبیات شد و زمینه سازی رشد من در حوزه شعر از همان زمان اتفاق افتاد؛ بخصوص که آشنایی اولیه من با شعر معاصر و شعر انقلاب در همان دوره بود.
■ با کدام شاعران انقلابی آشنا شدید؟
آنجا من با اشعار بزرگانی مانند قیصر امین پور و سلمان هراتی و احمد عزیزی آشنا شدم. اینکه در ابتدای مسیر شعری با بزرگانی مانند قیصر امینپور که دارای زبان شسته و رفته و پخته و به دور از زبانبازیهای بیهوده است، آشنا شوی به اعتقاد خودم لطفی بود که از جانب پروردگار شامل حال من شد.
آن جمع دوستانه جمعی بسیار پرکار و همراه بود که من تا سالهای آخر دبیرستان همراهشان بودم و هر روز در کتابخانه و مسجد همدیگر را میدیدیم. جالب اینکه در همین جمع کوچک 10 نفره تجربههای متنوعی هم در حوزه قالب و هم در مضمون شکل میگرفت، مثلاً یکی شعر نو میخواند، یکی سپید میخواند یکی عاشقانه میگفت و دیگری دغدغه مسائل اجتماعی را داشت.
مسئله دیگری که به جدی شدن مسیر شعر برای من انجامید این بود که در همان سالها در چند مسابقه شعر که در حوزه دانش آموزی برگزار شده بود شرکت کردم و بدون اینکه توقع و انتظاری داشته باشم چند جایزه در سطح استان بردم و در کشور هم مقام اول را کسب کردم.
■ در حال حاضر مجموعه شعری منتشر نشدهای دارید؟
مجموعه تازه من با عنوان «یادآوری» که مجموعه رباعیهای من است بهتازگی در نمایشگاه کتاب عرضه شد و با استقبال خوب مخاطبان و لطف مردم مواجه شد و الان هم در کتابفروشیها عرضه شده است.
پس از این مجموعه مشغول آماده سازی مجموعه غزلها و اشعار نیماییام هستم که اگر به حدی برسند که برای خودم قابل قبول باشند، در سالهای بعد آن را منتشر میکنم؛ اگر خدا بخواهد به نمایشگاه سال بعد خواهد رسید.
■ شما به عنوان شاعری متعهد شناخته میشوید. برخی افرادی که در حوزه اجتماعی و متعهدانه شعر میگویند به بازی کردن در پازل سیاست متهم میشوند. به نظر شما با این نوع نگاه، ادبیات متعهد به برخی مسائل کلی و نظری محدود نمیشود؟
اول اینکه شعر سیاسی یک ژانر معتبر و محترم در ادبیات است. شاعران معمولاً مفتخر به این بوده و هستند که به عنوان شاعری که در این ژانر قلم میزند شناخته بشوند. این ژانر تاریخ بسیاری دارد و در تاریخ بسیاری از کشورهای جهان نیز تأثیرگذار بوده است.
شما ادبیات هر کشور را که نگاه کنید چه در حوزه داستان و چه در حوزه شعر، بخش قابل توجهی از بزرگان ادبی شان، بزرگان سیاسی هستند. مقوله سیاست و قدرت را نمیشود از مقوله فرهنگ و ادبیات جدا کرد. ادبیاتی که به مقوله قدرت و نظام اجتماعی نپردازد نمیتواند جایگاهی در بین مردم پیدا کند؛ در صورتی که گاه واژه سیاسی در کشور ما به عنوان یک خدشه یا طعنه به کار میرود و مثلاً میگویند فلان کار اغراض سیاسی داشته است.
درحالی که هنر سیاسی و ادبیات سیاسی در همه دنیا قابل اعتنا و محترم است. بیایید این گونه نگاه کنیم؛ اگر شما به جای واژه سیاسی بگویید مردمی، چه تفاوتی ایجاد میشود؟ وقتی میگویند شعر مردمی همه خوششان میآید اما وقتی میگویی شاعر سیاسی مورد پسند نیستی. در حالی که شاعر مردمی چطور میتواند به دردهای مردم که بخشی از آن سیاست است نپردازد؟ یا حتی به شادیهای مردم که بخشی از آن سیاسی است نپردازد. در واقع یک مفهوم است که با دو اصطلاح در موردش گفتوگو میشود.
■ می توانید برای این شاعران بزرگ جهان که گفتید مثالی هم بزنید؟
بزرگترین شاعران قرن بیستم، از پابلو نرودا تا ناظم حکمت و تا لورکا که همگی شاعران ملی آمریکا و اسپانیا و شیلی و... هستند. یا نزار قبانیِ سوری، محمود درویش فلسطینی و احمد مطر عراقی. اما متأسفانه در ایران شعر سیاسی تبدیل به یک طعنه و تحقیر شده است. شاید این اتفاق به خاطر عملکرد ناقص احزاب در ایران باشد، بماند که ما در ایران حزب خاصی هم نداریم ولی در خیلی کشورهای دیگر هم همین اصطلاح شعر حزبی حرف بدی نیست.
پابلو نرودا اشعار بسیاری بر ضد سیاستهای آمریکا گفته است و مثلاً یک مجموعه شعر دارد با عنوان «انگیزههای نیکسون کشی» که در آن به نقد سیاستهای آمریکا پرداخته است. البته فرم و زبان و خیال خوبی هم که در شعر داشته سبب موفقیت و دیده شدن حرف هایش شده است.
■ به نظرم اگر خودمان را از دامهای ژورنالیستی که گاهی پهن میشوند جدا ببینیم و فریب برچسبهای مقطعی را نخوریم و خودمان را در تاریخ و در امتداد تاریخ ادبیات ایران و جهان ببینیم، نگاهمان متفاوت میشود. بسیاری از این شاعران که نامشان را آوردم در زمان خودشان برای بیان دیدگاههایشان راحت نبودند.
آنها هم شاید برچسب خوردند. زندانی کشیدند و تبعید شدند. به طور مثال احمد مطر معروف به شاعر تبعیدی است و حکم اعدامش در زمان صدام صادر شده بود. منتها زمانی که از بیرون به شعر نگاه میکنید و از خودتان میپرسید که ادبیات عرب دارای چه چهرههای برجستهای است و چه کسانی را دارد؟ یا ادبیات آمریکای لاتین چه کسانی را دارد؟ میبینید که همین افراد برای ادبیات ماندهاند.
■ در واقع این مسائل تنها دعوای ژورنالیستی است و تاریخ قضاوت دیگری دارد. درست است؟
بله. این حاشیهها و حرفها همه دامهایی است برای خاموش کردن جوش و خروش شاعر و نویسنده! جوش و خروشی که اگر خاموش شود و به ورطه محافظه کاری و پنهان کاری در اعتقادها و افکار برسد، دیگر این شاعر که در لحظه گفتن بخواهد دچار خودسانسوری بشود طبعش قفل میشود و کم کم از آن حالت شور و شوق و جوشش ادبی دور میشود.
من فکر میکنم دلیل اینکه شاعری مانند علیرضا قزوه همچنان زنده است و شعرش ترجمه میشود و در بین فارسی زبانان و غیر فارسی زبانان دیده شده و یکی از شاعران مهم فارسی شناخته میشود این است که از این انگهای مقطعی که در فضای مجازی و روزنامهها به او زده میشود، نترسیده و آنها را جدی نگرفته است. یا دیگرانی مانند علی محمد مؤدب که هر شعر او یک اتفاق است. زمانی که برای بابارجب شعر میگوید (کسی که صورتش را در جنگ از دست داده) شاید خیلیها بگویند چطور در این ماجرا میتوان زیبایی دید و دربارهاش شعر گفت؟ اما وقتی که مؤدب دچار خودسانسوری نشده و جلوی شور و شوق شاعرانهاش نایستاده میتواند در این باره شعر بگوید و یک جریان هم ایجاد کند.
البته یک بخشی از اینکه شاعر خودش را سانسور نکند به این است که شاعر به بخشهای دیگری هم بپردازد. مثلاً به تجربههای خودش در حوزه عشق یا تفکرات و تأملات انسانیاش هم بپردازد و سانسورشان نکند. همه اینها با هم است که زندگی را میسازد.
حذف هرکدام از اینها چه عقاید فلسفی و دینی و چه گرایشها و آرمانهای سیاسی و چه شادیها و غمهای عاشقانه و شخصی و چه دغدغههای اجتماعی، زندگی را از حالت طبیعی خود خارج میکند. مثلاً سیاست بدون فلسفه بی معناست و تبدیل میشود به یک پدیده روزمره بی معنی.
سیاست هم بدون عشق همینطور است. یا حتی عشقی که در زندگی امروز قدم نزند و در همین آپارتمانها و خیابانها شکل نگیرد، عشق زنده نیست. شعری که با نگاه به گذشته و با تقلید از شاعران قدیمی شکل بگیرد و با همان مؤلفهها مانند می و معشوق و در کوچههای شیراز قرن هفتم عاشقی بکند، شعر مرده است.
یک ترس دیگری که شاعران در این حوزه دارند این است که اگر وارد مسائل روز بشوند، شعرشان تاریخ مصرف دار میشود و مثلاً 100 سال بعد شعرشان خوانده نمیشود. به نظر من شعر اکسیری است که اگر درست استفاده بشود و درست به مسائل اجتماعی بپردازد، میتواند یک مسئله را ابدی کند.
چنانچه حافظ یا انوری یا رودکی در فضای اجتماعی خودشان شعر گفتهاند اما چون شعر بوده است و زیباییهای شعری را هم داشته موجب شده تا امروز زنده بمانند. ممکن است مسائلی هم باشند که تاریخ مصرف داشته باشند، اما به نظرم شعر تاریخ مصرف دار بهتر از شعر بی مصرف است.
نظر شما